شبی که غم مرا در خاک میکرد
زمین از غصّه دامن چاک میکرد
ولیکن ابر بار انگیز صحرا
مرا خون از دو دیده پاک میکرد
****************
جوانمردان دمی از جا بخیزید
مرا از خاک و خاکستر ببیزید
برسم دوستی خون دلم را
مثال شیر در صحرا بریزید
****************
چشمم چو به چشم تو گره خورد
با یک گره هم به آسمان برد
این زنگی مست تیغ بر دست
دیدی چه بروزگارم آورد
****************
آسمان دلم چو می زارد
ابر شعرم ترانه می بارد
دست پر مهر مهربانیها
گل به گلدان عشق می کارد
****************
کار راپشت کار می خواهد
چهره ای زرد و زار می خواهد
آنکه هرگز ندیده روی خدا
مهر آئینه دار می خواهد
****************
آب بر دشت کشت می آید
یار نیکو سرشت می آید
می رسد از یمن سلالۀ عشق
بوی عطر بهشت می آید
****************
یارمن ماهتاب را ماند
رقص تنگ شراب را ماند
آسمانی تراز ستاره صبح
پنچۀ آفتاب راماند
****************
بیچاره دلم چه محنت از یار کشید
از باغ امید میوۀ وصل نچید
در گستره جهان پهناور عشق
یک روز خوش از گذشتن عمر ندید
****************
شبی که آسمان را رنگ کردند
سپیدی با سیاهی جنگ کردند
از این رنگ و از این جنگی که کردند
مرا در این میان دلتنگ کردند
****************
چراغ خانۀ دل را شکستم
همانجا با دل تنها نشستم
زدم آتش بدفتر تا بگویم
به کاغذ پاره هایی دل نبستم
****************
کتابم اوّل و آخر ندارد
سر آغازی از این خوشتر ندارد
چه سازم هر چه میگویم من از دل
کسی حرف مرا باور ندارد
تعداد بازدید: 1565